امروز که دارم این پیغام را میگذارم، ۱۳ سال از اولین روزی که عضو این انجمن شدم میگذرد، اون موقع که عضو اینجا شدم ۲۷ سالم بود. عشق سگ همیشه نقطه قوتی بود برای پیوند خوردن من با دوستان و این سایت تنها جایی بود که من عضو فعالش بودم و ازش لذت میبردم. آخرین فعالیت من در اینجا حدود ۱۱ سال پیش و آخرین باری که به اینجا سر زدم سال ۲۰۱۷ بود. امشب دلم برای گذشته ای که مثل برق گذشت تنگ شد و تصمیم گرفتم چند خط بنویسم تا یکم آروم بشم. چند ماه پیش وارد ۴۱ سالگی شدم، حدود پنج سال هست که مهاجرت کردم به کانادا و در ونکوور زندگی میکنم. یه پسر شیرین زبون دارم که الان هشت سالش هست، دیگه وقتی برای گذروندن با سگ ندارم اما پسرم همیشه میگه باید برای من یه توله رتوایلر به خونه بیاری… به دلیل اینکه کلی خاطرات شیرین از پائولو و لکسی برای او تعریف کرده ام…
هر موقع پسرم این و بهم میگه خیلی فکری میشم و بهم میریزم چون همیشه به پیمان ( Pepe ) میگفتم که باید یه توله رتوایلر برام بری از پرورش دهنده های خوب ایران بگیری و برای (( نیک ))به عنوان کادوی تولدش بفرستی بیاد کانادا. آخه خیلی با هم صمیمی شده بودیم اما الان دقیقا دوساله که هنوزم نمیخوام باور کنم که برادر نازنینمون از بین ماها پر کشید و ازش چیزی به غیر از خاطرات خوب و معرفت مثال زدنیش باقی نموند… روحش شاد و یادش جاویدان…
دلم برای خیلی چیزا و خیلی آدمها تنگ شده، مثلا برای در آغوش کشیدن رفیقی با عمر رفاقت ۳۳ ساله که الان پنج ساله ندیدمش… شکور صمیمی ترین رفیق من که از بچگی با هم بزرگ شدیم و اینجا معاون سایت بود و نصف خاطرات بچگی ما با سگبازی گذشت…
و اما پائولو، از اون سگهایی بود که یادش برای ابد توی ذهنم ماندگار شد، مهربانترین حیوونی که توی تمام عمرم داشتم… من این حیوون را تا ۱/۵ سالگی داشتم و بعد از اون به علت شرایطی که پیش اومد مجبور شدم بفرستم باغ یکی از دوستانم در شمال ایران و اون شد نگهبان یک باغ ۳ هکتاری، خوراک حیوون نازنینم از قرصهای مکمل و گوشت گوزن کانادایی و رویال کنین شده بود نون خشک و استخون قلم گاو. آخرین باری که دیدمش ۲۰۱۸ بود و دلم کباب شد براش و تصمیم گرفتم که دیگه نبینمش. پلک راستش افتاده بود و حیوون کلی لاغر شده بود اما هنوز نماد وفاداری و صداقت بود…
آخرین خبری که ازش دارم ۲۰۲۲ بود که میگفتند پای سمت چپش مشکل پیدا کرده و دیگر هیچ…
به واقع این ما انسانها هستیم که در بی معرفتی زبانزد هستیم…
دوستان قدر تک تک لحظات زندگیتون را بدونید که عمر مثل باد میگذرد. نمیدونم کسی از دوستان قدیم هنوز به انجمن سر میزنه یا نه، اما من ایمیلم را میگذارم و خیلی خوشحال خواهم شد اگر پیامی ازتون بگیرم و یاد قدیم کنیم. ایام به کام.
Meghdadbaghan@gmail.com